شکل نوشتاری دیگر این لغت: بیخود
همچنین میتوان از بیخودی و بیخودی بهجای بیخود استفاده کرد.
ecstasized, out of one's senses, ecstatic
بچهها بعداز برد در بازی احساس از خود بیخود شدن کردند.
The children felt ecstatic after winning the game.
هنگامی که گروه به روی صحنه رفتند، جمعیت بیخود به تشویق بسیار پرداختند.
The ecstasized crowd erupted in cheers as the band took the stage.
unwarranted, undue, motiveless, nonsense, futile, vain, needless, without cause, without reason
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
انتقادی که او دریافت کرد، کاملاً بیخود بود.
The criticism she received was completely unwarranted.
او احساس میکرد که شایعات در مورد او کاملاً بیخود است.
She felt the rumors about her were utterly without reason.
for no purpose, unduly, needlessly, uselessly, vainly
او بیخود تحتتأثیر نظرات دوستش قرار گرفت.
He was unduly influenced by his friend's opinions.
دستورالعملها آنقدر ضعیف نوشته شده بود که بیخود دنبال میشد.
The instructions were written so poorly that they were followed uselessly.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیخود» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیخود